درکانادا پیرمردی را به خاطر یدن نان به دادگاه احضار کردند. پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد : خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم، قاضی گفت : تو خودت می دانی که هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم، درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود سپس ایستاد و به حکایت .دزدان وفقیران.
حکایت مال حلال دزد وشیخ.
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد # خطا بود که نبینند روی زیبارا
تو ,پرداخت ,دلار ,قاضی ,جریمه ,پیرمرد ,ده دلار ,درآن لحظه ,میکنم، درآن ,پرداخت میکنم، ,را پرداخت
درباره این سایت